* غزل از جهت شکل قرار گرفتن قافیه درست مانند قصیده است یعنی مصراع نخست آن با تمام مصراعهای زوج هم قافیه است.
*تعداد ابیات غزل حداقل 5 بیت و حداکثر تا17 بیت است.
درون مایه و محتوای غزل ، عاشقانه ، عارفانه و یا آمیزه ای از هر دو
و یا مضمونی اجتماعی ، اخلاقی ... است . شاعر در غزل به بیان عواطف و احساسات، ذکر زیبایی و کمال معشوق و ... میپردازد.
* ابیات غزل از لحاظ مضمون دارای استقلال هستند.
بیت نخست غزل را " بیت مطلع " و بیت آخر را " بیت مقطع " گویند که معمولاً" شاعر "تخلّص" یا نام خود را در بیت آخر ذکر می کند.
*بهترین بیت غزل را "شاه بیت" یا "بیت الغزل" میگویند.
*ساختار و نحوه قرارگیری قافیه در غزل:
مصراع (1)_________________# مصراع (2)______________#
مصراع (3)_________________+ مصراع (4)______________#
مصراع (5)_________________& مصراع (6)______________#
مصراع (7)_________________^ مصراع (8)______________#
مصراع (9)_________________$ مصراع (10)_____________#
مصراع (11)_______________@ مصراع (12)_____________#
قالب شعر: غزل شاعر: علیرضا قاسمی
ز هر طرف، مه رخسارهات به جلوهگری است
خموش باد نگاهی که ناظر دگری است!
به دَهر، هر خبری هست، زیر پرچم توست
اگر کسی در دیگر زند ز بیخبری است
کنم به تاجوَران ناز ، از غلامی تو
که نوکری، درِ این خانه ،فوق تاجوری است
دوصد مسیحنفس مانده واله و مبهوت
که در فضای شفاخانهات، عجب اثری است!
اگر تو جلوه نمایی به وقت دادنِ جان
به عمر، افضل ساعات بنده، محتضری است
سزد تمام بخوانم نماز در حَرمت
که حائر توام، ای شاه! خانهی پدر است
ز عمر نوح فزونتر دهند اگر کس را
به هرزه میرود ار بیغم رُخت، سپری است
هزار سال ز سر دادنت گذشت و فلک
هنوز هم به عزای تو، گرم نوحهگری است
قالب شعر: غزل شاعر: سعید پاشازاده
تا گریه بر حسین تمنّای خِلقَت است
بین من و تمام ملائک رقابت است
نزدیک میکند دل ما را به هم حسین
این اشک روضه نیست، که عقد اخوّت است
مقبول اگر شدهست نمازی که خواندهایم
مُهر قبولیاش به خدا مُهر تربت است
ما از غدیر، سینهزن کربلا شدیم
این دستهای رو به خدا دست بیعت است
پیدا شدیم هرچه در این راه گم شدیم
یعنی فقط حسین چراغ هدایت است...
قرآن و منبر و دو سه خط روضۀ عطش
ساعات خوب هفته همین چند ساعت است
حالا که بُغض، بسته به من راه حرف را
مقتل بخوان که موقع ذکر مصیبت است...
قالب شعر: غزل شاعر: فاضل نظری
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مُرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رَجیم و رَحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مُراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
قالب شعر: غزل شاعر: محمد جواد غفورزاده(شفق)
دلا بکوش که آیینۀ خدات کنند
به خود بیایی و از دیگران جدات کنند
بکش ز سینهات آهی اگر حواله شود
بریز قطره ی اشکی اگر برات کنند
اگر خلاف رضای خدا قدم نزنی
به اشک چشم تو البته التفات کنند
تو روزها گره از کار غنچه وا کردی؟
که رهروان وفا نیمهشب دعات کنند
کمر به تزکیه نَفْس بستهای که تو را
مقیم خیمۀ «آتیتُم الزّکاة» کنند
اگر چو «حُر» ز رهِ اشتباه برگردی
تو را در آینه ی عشق، محو و مات کنند
به سوی کعبه ی دلها سفر توانی کرد
اگر به حال خود این همرهان رهات کنند
کبوتران مهاجر دم از عطش نزنند
اگر که مشقِ سفرنامه ی فرات کنند
سفر به محضر محبوب شرطها دارد
«حبیب» باش که دعوت به کربلات کنند
سفینههای سعادت اگرچه بسیارند
یکی از آن همه را کشتی نجات کنند
کسی که در ره جانان ز جان گذشت او را
مَدار گردش منظومه ی حیات کنند...