شعر شناسی ادبیات فارسی

سید محسن سادات خلردی

شعر شناسی ادبیات فارسی

سید محسن سادات خلردی

‏*شعر چیست ؟  ‏
شعر را نمیتوان به درستی تعریف نمود و تنها با ارائه نشانه ها ، می توان اندکی به ‏حقیقت آن پی برد. شعر هنر زبانی امّا، متمایز از زبان عادی و روزمره ماست. ‏شعر ، تصاویر خیال انگیز  شاعر است که با حریر واژگان آراسته شده و با ‏تناسب  آهنگ و معنا حامل عاطفه و اندیشه و ایجاد گر هیجان برای مخاطب می ‏گردد... ‏
‏--------------------------------------------------- 
‏*جملات زیر،  نشانه هایی از آفرینش شعر و حقیقت آن را بیان می دارد:‏
شعر، حاصل تلاش شاعر است برای بیان برتر؛ بیان غیر مستقیم و مَجازی؛ ‏
انتقال مفاهیم با هدف تأثیربر مخاطب؛ ماندگار کردن یک مفهوم با بیانی هنرمندانه؛
ایجاد پیوند عاطفه و خیال و شکل گرفتن آن در بیانی آهنگین؛ و... ‏
‏--------------------------------------------------- 


شمس قیس رازی در المعجم فی معاییر اشعار العجم‎ ‎مینویسد:"شعر سخنی است ‏اندیشیده،مرتب،معنوی،موزون،متکرر،متساوی،حروف آخرین آن به یکدیگرماننده".‏‎ 
‏*این تعریف به چهار عنصر: اندیشه، وزن، قافیه و زبان ، نظارت دارد‎. ‎
‏------------------------------------------------------------------- 

 

ابن سینا درشفا مینویسد:"شعرکلامی است مخیّل، ترکیب شده از اقوالی دارای ایقاعاتی ‏که دروزن متفق ومتساوی ومتکرر باشند وحروف خواتیم آن متشابه باشند".‏

‏------------------------------------------------------------------- 
 

خواجه نصیر گفته است: "شعر به نزد منطقیان، کلام مخیل موزون باشد و در ‏عرف جمهور کلام موزون و مقفا". ‏
‏--------------------------------------------------- 


دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی شعر را اینگونه تعریف نموده است: ‏‎ 
‎"‎شعر گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبان آهنگین شکل گرفته ‏باشد‎." ‎
‏--------------------------------------------------- 


دکتر زرین کوب می گوید: شعر دارای ماده و صورتی است.ماده ی آن معنا و ‏مضمونی است که اساس آن را تشکیل می دهد و صورت آن وزن و آهنگی است ‏که شعر را از انواع دیگر سخن جدا می سازد و ترکیب این دو را شعر می نامند‎.‎
‏--------------------------------------------------- 


‏*طبق تعاریف مختلف ، عناصر تشکیل دهنده شعر عبارت اند از: ‏
‏1. احساس و عاطفه  2. خیال  3. موسیقی  4. زبان  5. قالب و ساختار 6.اندیشه‏
‏--------------------------------------------------- 


این عناصر که گاهی به صورت دسته جمعی در ساختمان شعری به کار می روند و ‏زمانی هم جداگانه،  گاهی آن قدر در هم می آمیزند که تصور جدایی آن ها کاری ‏است دشوار، گره خوردگی عاطفه و زبان، زبان و موسیقی، تصویر و فرم ذهنی، و ‏تمام این عناصر همراه با اندیشه، به یک شعر هستی می بخشند.  ‏

 

 

دکتر محمد معین در فرهنگ خود در مورد کلمه «شعر»میگوید: «شعر سخنی موزون وغالباً مقفی، حاکی از احساسات و تخیل است.»

 

اما به راستی شعر چیست؟ وما از چه سخن می‌گوییم؟ این پدیده، تعریفی دارد یا نه و اگر دارد، ما قادریم تعریفی مطلق از آن ارائه دهیم؟ برای ارائه این تعریف ، ناگزیریم به کتب کهن و نوشته های ادبای قدیم، سری بزنیم.

 

«ارسطو» نیز شعر را کلامی شورانگیز و مخیّل می داند و باز «خواجه نصیر» شعر را مخیّل دانسته و «نظامی عروضی»آن را صناعتی می داندکه معنی  خُرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خُرد و نیکو را در خلعت زشت باز نماید و زشت را  نیکو جلوه دهد.

 

از مشاهیر دنیای غرب نیز«ویلیام وردزورث» ، شعر را تصویر انسان و طبیعت میداند.

«ولتر»، شعر را موسیقی روح های بزرگ و حساس و «لامارتین» و «شکسپیر» هم شعر را موسیقی درونی انسان می‌خوانند.

 

اما در نهایت«شعر» برای بیشتر مردم، فقط واژه ایست برای نامیدن نوعی خاص از سخن؛ آن هم سخنی که تأثیر ویژه بر مخاطب می‌گذارد. مردم جویای آن تاثیر هستند و شعرا و منتقدان نیز آنچه از شعر انتظار دارند، همان تاثیر ویژه آن است، نه تعریفها و قواعدی که برای آن برتراشیده‌اند و این تأثیر ویژه، همان بیان متفاوت شعر است.

 

به طور مثال، خبر مرگ یک انسان را به شکلهای مختلف می‌توان اطلاع داد:

1-فلانی مرد

2-درگذشت

3-رحلت کرد

4-به عالم دیگر سفرکرد

5-کبوتر روحش به عالم بالا پرکشید

6-ما را تنها گذاشت

7-سفرگزید از این کوچه باز همنفسی

 

می بینیم که یک موضوع می تواند به شکلهای مختلفی به عنوان خبر به دیگران برسد؛ ولی از شکل 1 تا 7، حرکت خبر از عادی بودن به عاطفی شدن، تصویر داشتن و نهایتاً تاثیر روحی و روانی بیشتراست.

 

این همان تأثیر ویژۀ شعر است. تأثیری که حتی بر خلاف قواعد عقلی و استدلالی به مخاطب می رسد. مثل این بیت «سنایی غزنوی»:

 

اول و آخر قرآن ز چه  «با» آمد و «سین» ؟                یعنی اندر ره دین ، رهبر تو قرآن «بس»

 

مهم این است که ما بکوشیم رمز و رازهای تأثیر این نوع خاص سخن -  که«شعر»نامیده شده است - را دریابیم و این آگاهی را دستمایه کنیم برای  سرودن و یا ارزیابی آن.

 

سخن، عطیّۀ خداوند است به انسان و همه بنی بشر در سخن گفتن آزادند، مگر اینکه سخنشان تجاوز به حقوق اجتماعی دیگران باشد.

 

عدّۀ ای از افراد بشر دوست داشته‌اند در لحظاتی به شکل ویژه‌ای سخن بگویند و این سخنان به علت همان ویژه یا برتر بودن آنها، در حافظۀ جمعی مردم مانده و یا به صورت مکتوب ثبت شده است.

 

دراین میان، مردمی که برای هر پدیده‌ای، اسمی می‌تراشیده‌اند، این نوع سخن را «شعر» نامیده‌اند. و به طور ناخودآگاه حس کردند که به وسایلی می‌توان میزان تأثیر این نوع سخن را بیشتر کرد.

 

مثلاً حس کردند که اگردر بعضی توصیفها زیاده‌روی کنند، سخنشان مؤثرتر می‌شود ویا اگرحروف و اصوات آخر جملات را هماهنگ سازند، این تأثیر باز هم افزایش می‌یابد.

 

اما گویا شاعران و مردم کم‌کم به رعایت سنّتهایی عادت کرده و در نتیجه به قوانین خاصی گردن گذاشته‌اند. این قواعد وزن و قافیه وزبان و قالب شعر، در طول زمان و در بستری تفاهم آمیز، ایجاد شده و تکامل یافته‌اند وشاعران می‌کوشند  برای افزایش تأثیر سخنشان از این قاعده‌ها بهره بگیرند.

 

بنابراین اگر کسی همه این قوانین را در سخنش رعایت نکند، دیگری حق ندارد مانع ترویج  سخنش شود، اما یک نکته را نیز فراموش نکنیم و آن اینکه همانطور که گویندۀ سخن، در انتخاب شیوه و بیان خود کاملاً آزاد است، شنونده نیز در پذیرش آن سخن همین مایه از آزادی را دارد.

 

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.