وزن از دیرباز کانون توجّه شاعران و نظریه پردازان ادبی بوده است، به گونهای که تقریباً در همة تعریفهایی که برای شعر ارائه شده، ردّ پای آن آشکار است. همة شاعران فارسی تا اوایل قرن حاضر، از سرودن شعر بدون وزن پرهیز کردهاند و حتی مولانای بلخی که بیش از همه شاعران به صنایع و قوانین موجود شعری بی اعتنا بوده، نه تنها آن را به کنار ننهاده که متنوعترین شکلهایش را در دیوان شمس خویش، به کار برده است.
براستی وزن با شعر چه میکند که تاکنون به طرز لجوجانهای در میان عناصر اصلی سازندة شعر حضور داشته و کمتر کسی توانسته از آن چشم بپوشد و در عین حال، پیروز از میدان شعر به در آید؟ بسیار سخت است که بتوانیم همة تأثیرهای وزن را بازگو کنیم، ولی در این مجال میتوان به اجمال یادآور شد که: وزن، شکلی از موسیقی در کلام است و انسان به طور کلی در برابر موسیقی، حساس است. این که حتی در پیش پا افتادهترین ضرب المثلها نیز میتوان نوعی موسیقی سراغ گرفت، حکایتگر همین واقعیت است. نمیتوان شک کرد که موسیقی، تأثیر عاطفی بر انسان دارد. آهنگ صدا و شیوة سخن گفتن ما، هرگز در حالات خشم و شادی و اندوه یکسان نیست. موسیقی که وسیلة بیان آن، صوت است، قادر است بی واسطة هر کلام و بیانی که واجد مفهوم و معنایی باشد، در ما حالات عاطفی گوناگون، و البته عکس العملهای مادی وجسمانی متناسب با آن را به وجود بیاورد.
وجود وزن در شعر، باعث میشود خوانندة شعر، در آن احساس تمایز بیشتری نسبت به کلام عادی بکند و به موازات این احساس، تسلیم و بیخویشتنی بیشتری در برابر شعر نشان دهد. در واقع وزن، به خواننده اعلام میکند که با سخنی متفاوت با سخنان عادی سرو کار دارد و طبعاً انتظار میرود به آن توجه بیشتری داشته باشد.
وزن ، گذشته از آن که تقلید آهنگ شوق و هیجان است، وسیلهای برای صرفهجویی در ذهن به شمار میرود و لذتی که از آن حاصل میشود، نتیجة آن است که چون کلمات بر طبق ضرب و وزنی معهود و آشنا با هم تلفیق میشوند، ذهن آنها را آسانتر درک میکند و از کوششی که باید برای حفظ و ضبط مجموعهای از کلمات به کار ببرد تا روابط آنها را با یکدیگر و سپس معنی کلام را دریابد، کاسته میشود.
همچنان که ذهن انسان سخن موزون را آسانتر درک میکند، به آسانی نیز به خاطر می سپارد و البته وقتی شعر حضور بیشتر و ماندگارتری در حافظة انسانها داشته باشد، در زندگی آنها چنین خواهد بود و بهرة بیشتری به جامعة انسانی خواهد رساند. «مثنوی معنوی» و «فیه ما فیه» هر دو از آثار مولانای بلخیاند. کدام یک از آنها توانسته است حضوری چشمگیرتر در جامعة فارسی زبان داشته باشد؟ پاسخ، نگفته روشن است.
چنین است که بسیاری از اهل نظر معتقدند وزن بخشی از ذات شعر است، نه چیزی تزئینی و تحمیلی بر شعر.و اینکه این همه شاعر در تاریخ ادبیات فارسی توانستهاند بدون تکلّف و مشقت، هر آنچه را میخواستهاند، به زیباترین شکلش بگویند، رسانندة این است کمه وزن در شعر، بیشتر طبیعی است و کمتر تصنّعی.
که موسیقی، تأثیر عاطفی بر انسان دارد. آهنگ صدا و شیوة سخن گفتن ما، هرگز در حالات خشم و شادی و اندوه یکسان نیست. موسیقی که وسیلة بیان آن، صوت است، قادر است بی واسطة هر کلام و بیانی که واجد مفهوم و معنایی باشد، در ما حالات عاطفی گوناگون، و البته عکس العملهای مادی وجسمانی متناسب با آن را به وجود بیاورد.
وجود وزن در شعر، باعث میشود خوانندة شعر، در آن احساس تمایز بیشتری نسبت به کلام عادی بکند و به موازات این احساس، تسلیم و بیخویشتنی بیشتری در برابر شعر نشان دهد. در واقع وزن، به خواننده اعلام میکند که با سخنی متفاوت با سخنان عادی سرو کار دارد و طبعاً انتظار میرود به آن توجه بیشتری داشته باشد.
وزن ، گذشته از آن که تقلید آهنگ شوق و هیجان است، وسیلهای برای صرفهجویی در ذهن به شمار میرود و لذتی که از آن حاصل میشود، نتیجة آن است که چون کلمات بر طبق ضرب و وزنی معهود و آشنا با هم تلفیق میشوند، ذهن آنها را آسانتر درک میکند و از کوششی که باید برای حفظ و ضبط مجموعهای از کلمات به کار ببرد تا روابط آنها را با یکدیگر و سپس معنی کلام را دریابد، کاسته میشود.
همچنان که ذهن انسان سخن موزون را آسانتر درک میکند، به آسانی نیز به خاطر می سپارد و البته وقتی شعر حضور بیشتر و ماندگارتری در حافظة انسانها داشته باشد، در زندگی آنها چنین خواهد بود و بهرة بیشتری به جامعة انسانی خواهد رساند. «مثنوی معنوی» و «فیه ما فیه» هر دو از آثار مولانای بلخیاند. کدام یک از آنها توانسته است حضوری چشمگیرتر در جامعة فارسی زبان داشته باشد؟ پاسخ، نگفته روشن است.
چنین است که بسیاری از اهل نظر معتقدند وزن بخشی از ذات شعر است، نه چیزی تزئینی و تحمیلی بر شعر.و اینکه این همه شاعر در تاریخ ادبیات فارسی توانستهاند بدون تکلّف و مشقت، هر آنچه را میخواستهاند، به زیباترین شکلش بگویند، رسانندة این است کمه وزن در شعر، بیشتر طبیعی است و کمتر تصنّعی.
از کلمات به کار ببرد تا روابط آنها را با یکدیگر و سپس معنی کلام را دریابد، کاسته میشود.
همچنان که ذهن انسان سخن موزون را آسانتر درک میکند، به آسانی نیز به خاطر می سپارد و البته وقتی شعر حضور بیشتر و ماندگارتری در حافظة انسانها داشته باشد، در زندگی آنها چنین خواهد بود و بهرة بیشتری به جامعة انسانی خواهد رساند. «مثنوی معنوی» و «فیه ما فیه» هر دو از آثار مولانای بلخیاند. کدام یک از آنها توانسته است حضوری چشمگیرتر در جامعة فارسی زبان داشته باشد؟ پاسخ، نگفته روشن است.
چنین است که بسیاری از اهل نظر معتقدند وزن بخشی از ذات شعر است، نه چیزی تزئینی و تحمیلی بر شعر.و اینکه این همه شاعر در تاریخ ادبیات فارسی توانستهاند بدون تکلّف و مشقت، هر آنچه را میخواستهاند، به زیباترین شکلش بگویند، رسانندة این است کمه وزن در شعر، بیشتر طبیعی است و کمتر تصنّعی.