تفاوت وزنها به علت تفاوت در هجابندی و همنشینی مصوّتها و صامتهای کلمات و به دنبال آن جملات (مصراع ها) پدیدمی آیند.
برای مثال مقدماتی آن در کلمه ، میتوان اشاره کرد که مثلا کلمه «سراغم» وزن عروضیاش میشود «فعولن» و کلمه «خداوندا» وزن عروضیاش میشود «مفاعیلن». و دیگر اینکه «مفاعیلن وفعولن ومستفعلن و......» اسامی قراردادی «وزنها»هستند که تکرار تنها یا ترکیب شده آنها با یکدیگر، وزنهای جدید و به طور دقیقتر« بحرها» را تشکیل میدهند؛ مثلا تکرار«فعولن» بحر« متقارب» را می سازد که به لحاظ تأثیر روانی آهنگ این وزن، مناسبتر است که برای موضوعات حماسی بهکار رود:
(به نام خداوند جان وخرد/ فعولن، فعولن، فعولن، فعل)
میتوان گفت که شاعران فارسی، حدود سیصد وزن را تجربه کرده اند ولی از میان وزنهای تجربه شده، شاید کمتر از پنجاه وزن، استفادۀ عام یافتهاند و بقیه فقط در حد تفنن و طبع آزمایی به کار رفته اند و بس،که در اینجا ما همان وزنهای معروف را با مثال شعری، برای شما فهرست میکنیم:
مستفعلن، مستفعلن، مستفعلن، مستفعلن:
ای ساربان/آهسته ران/کارام جا/ نم میرود وان دل که با /خود داشتم/ با دلستا/ نم میرود (سعدی)
فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن:
ای درخت / معرفت،جز/ شک و حیرت/ چیست بارت یا که من با/ ری ندیدم/ بیش از این/ بر شاخسارت
(مهدی اخوان ثالث)
مفاعیلن، مفاعیلن، مفاعیلن، مفاعیلن:
تمام خا/ک را گشتم/ به دنبال/ صدای تو ببین باقی/ ست روی لح/ ظه هایم جا/ ی پای تو
(یوسفعلی میرشکاک)
مفاعلن، مفاعلن، مفاعلن، مفاعلن:
نه هیچ گر/دم از قفا / نه هیچ در/ برابرم در این سفر/ پگاهتی/ سوار شد / برادرم
(علی معلم)
مفاعلاتن، مفاعلاتن، مفاعلاتن ، مفاعلاتن:
زهی چمن سا/ ز صبح فطرت/ تبسّم لع/ ل مهرجویت
ز بوی گل تا/ نوای بلبل / فدای تمهی/ د گفت و گویت
(بیدل)
متفاعلن، متفاعلن، متفاعلن، متفاعلن:
هه عمر با/ تو قدح زدی/ م و نرفت رن/ ج خمار ما چه قیامتی/ که نمیرسی / زِ کنار ما / به کنار ما
(بیدل)
فعولن، فعولن، فعولن، فعولن:
شب پی/ ش گم کر/ ده بودم/ سرم را و گم کر/دم امرو/ ز بال و/ پرم را
(علیرضا قزوه)
مستفعلن، فاعلاتن، مستفعلن، فاعلاتن:
بنویس، بن/ ویس، بنوی/ س اسطورة / پایداری تاریخ، ای/ فصل روشن! / زین روزگا/ ران تاری
(سیمین بهبهانی)
مستفعلن فع، مستفعلن فع:
گر تیغ بارد / در کوی آن ماه گردن نهادیم/ الحکم لله (حافظ)
مفتعلن، فاعلات، مفتعلن، فاعلات:
زد نفس/ سر به مهر/ صبح ملمّ/ ع نقاب خیمۀ/ روحانیان /کرد معنبر/ طناب (خاقانی)
مفتعلن، مفاعلن، مفتعلن، مفاعلن:
بیهمگان/ به سر شود/ بی تو به سر/ نمیشود داغ تو دا/ رد این دلم/ جای دگر/ نمیشود (مولانا)
مفاعلن، فعلاتن، مفاعلن ، فعلاتن:
زبس که در/ قفس خویش، انتظار /کشیدم فسرده گشتم و دست از/ سر بهار کشیدم (بهمن صالحی)
فعلات، فاعلاتن، فعلات، فاعلاتن:
به کدام /دل از اینجا/ به مساف/ رت برآیم که در این ج/ زیرة خون/ رگ و ریشه/ کرده پایم (قهار عاصی)
مفعول، فاعلاتن، مفعول، فاعلاتن:
روسرب/نه به بالین/ تنها م/ را رها کن ترک م/ن خراب/ شبگرد /مبتلا کن (مولانا)
مفعول، مفاعیلن، مفعول، مفاعیلن:
هان ای د/ل عبرت بین/ از دیده/ عبر کن، هان! ایوان/ مداین را/ آیین/ ة عبرت دان (خاقانی)
فاعلن، مفاعلن، فاعلن، مفاعلن:
آه می/کشم تو را/ با تما/ م انتظار پر شکو/فه کن مرا / ای کرا/ مت بهار
(علیرضا قزوه)
فاعلن، مفاعیلن، فاعلن، مفاعیلن:
میپرس/ ت ایجادم/ نشأه/ ازل دارم همچو دا/ نۀ انگور / شیشه در / بغل دارم (بیدل )
فاعلن، فاعلن، فاعلن، فع:
تیغ مر/دان خور/ شید در/ مشت کورسو/ی شب/ تیره را/ کشت
(قیصر امین پور)
فعولن، فعولن، فعولن، فعل:
به نام/ خداون/ د جان و / خرد کزین بر/ تر اندی/ شه بر نگ/ذرد
(فردوسی )
مستفعلن، مستفعلن، مستفعلن، فع:
وقت است تا /برگ سفر / بر باره بن/ دیم دل بر عبو/ ر از سدِّ خا/ ر و خاره بن/ دیم (حمید سبزواری )
فاعلاتن، فاعلاتن ، فاعلاتن، فاعلات:
خیز تا بر/ کلک آن نقّ/اش جان اف/شان کنیم کاین همه نق/ش عجب در /گردش پر/گار داشت
(حافظ)
فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات:
بشنو این نی /چون شکایت/ میکند از جدایی / ها حکایت / میکند
(مولانا )
مفاعیلن، مفاعیلن، مفاعیل:
به گرد عا/لم از فرها/د رنجور حدیث کو/ه کندن گش/ت مشهور (نظامی )
مفعول، مفاعیل، مفاعیل، مفاعیل:
خیزید و/ خزآرید/ که هنگام/ خزان است باد خ/نک از جا/نب خوارز/م وزان است (منوچهری )
مفعول، مفاعلن، مفاعیل:
خون میخو/رم، این چه مه/ ربانیست؟ جان میک/نم، این چه زن/ دگانیست؟ (نظامی )
مفعول، مفاعلن، مفاعیلن:
از کرد/ة خویش/ پشیمانم جز توبه / ره دگر / نمیدانم
(مسعود سعد سلمان)
مفعول، فاعلات، مفاعیل:
شب رفت و/ صبح دید/ که فرداست پلکی ز/د وز خواب/ به پاخاست
(سهیل محمودی)
مفعول، فاعلات، مفاعیلن:
برخیز/ ای شهام/ت زندانی ای قصه /گوی بی/ سروسامانی (قادرطهماسبی)
مفعول، فاعلات، مفاعیل، فع:
شاید که /حال و کار /دگرسان ک/نم هرچ آ/ن به است قص/د سوی آن ک/نم (ناصر خسرو)
فاعلاتن، فعلاتن، فعلاتن، فعلات:
نعره زد عش/ق که خونین/ جگری پی/دا شد حسن لرزی/د که صاحب/ نظری پی/دا شد (اقبال لاهوری )
مفتعلن، فاعلات، مفتعلن، فع:
بر سرآ/نم که گر ز/ دست برآ/ید دست به کا/ ری زنم که /غصه سرآ/ید (حافظ)
مفعول، فاعلات، مفاعیل، فاعلات:
آن شب که/ دفن کرد /علی(ع) بیص/دا تو را خون گریه/ کرد چشم/ خدا در ع/زا تو را (قادر طهماسبی)
مفاعلن، فعلاتن، مفاعلن، فعلات:
بر این کبو/د، غریبا/نه زیستم/ چون ابر تمام هس/تی خود را /گریستم/ چون ابر (مشفق کاشانی)