ما پیش از این گفتیم که در زبان، امکاناتی برای بیان یک سخن در شکلهای گوناگون وجود دارد و شاعر یکی از آنها را بر میگزیند. این گزینش بر مبنای چیست؟ لاجرم در هماهنگی میان زبان و دیگر عناصر – بویژه عناصر معنوی – مهمترین ملاک انتخاب زبان است.
در این عرصه، توفیق با کسانی است که دریابند حال و مقام سخنوریشان چه نوع زبانی را طلب میکند و این جاست که پای انتخاب به میان میآید؛ انتخاب یک صورت از میان صورتهای مختلف بیان که در اختیار شاعر است. سادهترین و در عین حال یکی از مهمترین حوزه های انتخاب، گزینش یک مترادف از مترادفهای گوناگون یک کلمه است. مثلاً «زر» و «طلا» در لغت دو کلمة هم معنی اند ولی نمیتوان گفت که تأثیر عاطفی آنها در شعر یکسان است. در طلا بیشتر معنی فیزیکی این فلز نهفته شده و در زر معنی کنایی آن که ثروت و تجمّل است. بنا بر این «طلااندوزی» نمیتواند آن گسترة معنایی را داشته باشد که «زراندوزی» دارد. همچنین است تفاوت عاطفیای که بین کلمات بیم، ترس، رعب، خوف و هول وجود دارد. «نیما یوشیج» در این پاره ازشعر «کار شب پا» ،کلمه هول را انتخاب کرده:
میدمد گاه به شاخ
گاه میکوبد بر طبل، به چوب
واندر آن تیره گی وحشتزا
نه صدایی است به جز این کز اوست؛
هول غالب، همه چیزی مغلوب ...
مهدی اخوان ثالث، در تبیین و توجیه این انتخاب میگوید: «در هول، خوف بیشتری است و هول مرطوب است شبناک و مه آلود و جنگلی است و اما خوف، بیشتر بیابانی و گورستانی است و ترس، سرد است». خوب میدانیم که «کار شبپا» شعری است در فضای جنگلی مازندران و هول البته مناسبتر از همه می نماید.
بنابر این غریب نیست اگر بگوییم که اصلاً ما در زبان، دو کلمة مترادف نداریم. حتی اگر دو واژه از لحاظ معنی کاملاً یکسان باشند، حوزة تأثیر عاطفیشان فرق می کند و هر یک در جایی کابرد مییابند. شاعر می توانست در بیت زیر، براحتی کلمة «سخت» را بنشاند و از حوزة زبان محاوره هم دور نشود ولی با تعمّد، واژه نسبتاً غریب «صعب» را میآورد:
صعب است ره بیساربان، منزل بگیرید
جمّازههای خسته را محمل بگیرید
سید ابوطالب مظفری
ضمن این که باستانگرایی موجود در صعب، با فضای تصویری شعر که در آن سخن از ساربان و جمازه است، سازگاری بیشتری دارد، همین سخت بودن دریافت معنی آن، خود تشدید کنندة سختیاش است. به عبارت دیگر، در این جا «صعب» از «سخت» سختتراست. ولی بلاغت، ابعاد دیگری جز انتخاب کلمات هم دارد. نوعی دیگر از انتخاب زبان مناسب، در ساختار نحوی کلام هم روی می نماید. در بیت منسوب به سعدی و فردوسی در مبحث سهولت زبان دیدیم که حتی با وجود یکسانی واژگان، تفاوتی آشکار بین آن دو بیت وجود داشت. گاهی انتخاب زبان به مقتضای حال، از این هم ظریفتر و روانشناسانه میشود. این بیت از حافظ را ببینید:
ساقیا! آمدن عید مبارک بادت
و آن مواعید که کردی، مرواد از یادت
این بیت خالی از هرگونه تصویری است و در عین حال بسیار بلیغ. شاعر نخست تبریک می گوید و با این کار، ساقی را از لحاظ روانی برای پذیرش سخن مصراع دوم آماده میسازد. در ضمن «عید» باید به یاد وعدهها بود. ولی شاعر مستقیماً نمی گوید که این وعدهها چه بوده و این طبیعی است چون انسان غالباً در مقام طلب و تقاضا سعی میکند پوشیدهتر سخن بگوید. این پوشیده گویی هم از دیگر وجوه بلاغی این بیت است، آن هم به نحوی که با همة پوشیدگی، منظور شاعر را میرساند.