گاهی اتفاق می افتد که گوینده به دلایلی از بیان مستقیم حقیقتی پرهیز میکند و سخنی می گوید که در ظاهر به معنایی دیگر دلالت می کند ولی به طور غیرمستقیم، به آن حقیقت اشاره دارد. مثلاً در بیان خسّت کسی ممکن است بگوییم «آب از دستش نمیچکد» و در باب افلاس یا ورشکستگی کسی دیگر، این عبارت را به کار بریم که «فرش او جمع شد». این هم یک مثال از فردوسی، در آن جا که کاووس شاه ، هوای جنگ با دیوان کرده و اطرافیانش ، پیروزی او را در رایزنی زال زر میبینند:
هیونی تگاور برِ زالِ سام بباید فرستاد و دادن پیام
که گر سر به گِل داری، اینک مشوی یکی تیز کن مغز و بنمای روی
این گِل، همان «گِل سرشوی» است که، با آن سر را می شستهاند میگوید: «حتی اگر در حمامی و گِل بر سر مالیدهای، کار را ناتمام بگذار و نزد ما بیا.» هدف اصلی، دراین جا همان شتاب کردن است و این کنایه فقط برای تأثیر بیشتر کلام به کار رفته است.
مرحوم «جلال الدین همایی» در کتابش، «کنایه» را چنین تعریف می کند: «کنایه در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است ودر اصطلاح، سخنی است که دارای دو معنی قریب و بعید باشد، و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند. پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل شود.»
ملاحظه می کنید که فرق مجاز و کنایه، اندک است. در هر دو، خواننده به سوی معنایی دیگر در کلام هدایت می شود و شاید به همین ملاحظه، جمعی از منتقدان، کنایه را هم نوعی مجاز دانستهاند و این سخن غریبی نیست. در واقع قلمرو مجاز، آن قدر گسترده است که کنایه و استعاره و بعضی صورتهای دیگر خیال را هم شامل میشود. از همین روی، گاهی تشخیص مجاز و کنایه از هم، دشوار می شود. وجوه مهم اختلاف مجاز و کنایه را چنین میتوان برشمرد:
الف - در مجاز، فقط یکی از دو سوی معنی می تواند صادق باشد مثلاً در همان شعر عبدالملکیان، مسلّم است که مردم شهر مورد نظرند نه خود شهر یا در عبارت «نهرجاری است»، جاری بودن فقط به آب بر می گردد نه به نهر. ولی در کنایه هر دو وجه کلام می تواند صادق باشد یعنی قابل تصور هست که زال زر در لحظة رسیدن قاصد در حمام باشد و سرش را ناشسته بگذارد.
ب-در مجاز، واژهها به معنایی دیگر به کار می روند ولی در کنایه، آنها همان معنی حقیقی خود را دارند و ترکیب آنهاست که حامل دو معنی میشود. به عبارت دیگر، غالباً مجاز در واژه اتفاق میافتد و کنایه در ساختار کلام.
با آن که هر کنایهای دارای یک معنی ظاهری و یک معنی باطنی است، معنی باطنی مورد نظر گوینده است و چه بسا که معنی ظاهری اصلاً ربطی به قضیه نداشته باشد. اما گاهی شاعر با زیرکی خاصی، کنایه را در جایی به کار میبرد که در آن فضا، ظاهر کنایه هم معنی می دهد و این بسیار هنرمندانه است. مثلاً «دسته گل به آب دادن» در معنای کنایی خود «اشتباهی بزرگ کردن» است و ما غالباً در کاربرد آن کاری به این نداریم که اصلاً دسته گلی در کار هست یا نه. اما «علی معلم» در جایی که سخن از رها کردن حضرت موسی (ع) در آب نیل است، همین کنایه را طوری به کار میبرد که معنای ظاهری آن هم پدیدار میشود:
در لجّه بر نی سنبلش را تاب دادند خوبان عجب دسته گلی بر آب دادند
دسته گل در معنای ظاهری میتواند موسی باشد که به آب داده شده و در عین حال، معنی کنایی هم مورد نظر است.
کنایه، بیانی دو پهلو است و طبعاً کاربرد اصلیاش آنجاست که شاعر بنابر ملاحظاتی نخواهد یا نتواند سخنش را صریح بگوید. ما نه تنها در شعر، بلکه در گفتارهای روزانه هم آنگاه که معذوریتی داریم، به کنایه پناه میبریم. مثلاً یکی از چیزهایی که انسان در بیان آن حیائی ذاتی دارد، فقر است. هیچ کس دوست ندارد به صراحت از ناداریاش سخن بگوید و به هین لحاظ، در این موضوع، کنایههای بسیاری در زبان فارسی داریم. وفور کنایههایی همچون «هشت کسی گرو نُه بودن»، «دست به دهن نرسیدن »، «روز کاشتن و شب درو کردن»، »«آه در بساط نداشتن» و ... که برای بیان این واقعیت ساخته شدهاند، نشان از این دارد.