ماجرا کم کن و بازا که مرا مردم چشم
خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت
در نگاه نخست به نظر می آید که معنای مصرع دوم، فقط ریختن اشک شوق در مقدم اوست که باید باز آید اما با دقتی بیشتر در مییابیم که مصراع دوم، اشاره ای به خرقه سوزی صوفیان و سالکان طریق معرفت به شکرانه اجابت دعا و خواسته هم دارد.
در واقع شاعر طوری سخن گفته که دو معنای متفاوت از شعرش دریافت می شود و این نمونهای است از ایهام.
پس ایهام، یعنی به وهم افکندن؛ و در شعر به کاربرد دو معنایی کلام گفته می شود. هر زبانی این قابلیت را دارد که در مواردی ، از یک جملة آن دو یا چند معنی گرفته شود. این ایهام ها یا از رهگذر دو معنایی بودن واژگان ایجاد می شوند – نظیر همان بیت حافظ و یا از رهگذر همنشینی خاص کلمات و شکل ویژه جمله. این هم نمونهای از شعر بدون واژگان دو معنایی، ایهامی قوی یافته است:
هر کس ز خزانه برد چیزی
گفتند مبر که این گناه است
تعقیب نموده و گرفتند
دزد نگرفته پادشاه است
مصراع چهارم، می تواند این معنی را داشته باشد که «دزد نگرفته، خوشبخت است» ولی همین جمله را به شکلی دیگر نیز می توان معنی کرد: «پادشاه تنها دزدی است که گرفته نشده!» و چه بسا که شاعر، خواسته همین را بگوید و به شکلی رندانه سخن را دو پهلو از کار درآورده است.
روشن است که ایهام اگر با هدف هنریای پدید نیامده باشد، مایة کاستی سخن و کژ فهمی خوانندة شعر خواهد شد. ارزش این آرایة ادبی وقتی است که سودی به شعر برساند.
سادهترین کاربرد ایهام، ایجاد تناسب است یعنی واژة مورد نظر ، در معنای دوم، با بخشی دیگر از شعر، تناسب داشته باشد، جدا از نقشی که در جمله یافته، با شمع متناسب است:
روشندلان همیشه سفر در وطن کنند
استاده است شمع و همان گرم رفتن است