منوچهری دامغانی در آن قصیده معروف خویش میگوید:
سر از البرز برزد قرص خورشید چو خون آلوده دزدی سر ز مَکْمَن
به کردار چراغ نیم مرده که هر ساعت فزون گرددش روغن
در بیت نخست، شاعر خورشید هنگام طلوع را همانند دزدی خون آلوده دانسته که سر از کمینگاه بیرون می آورد. در بیت دوم نیز شاعر همان خورشید طلوع کننده را با چراغی در حال خاموشی که تازه در آن نفت ریختهاند و شعلهاش هر لحظه در حال افزایش است، همانند دانسته است. به این کار، تشبیه میگوییم و میتوان این تعریف را برایش نقل کرد: «تشبیه یادآوری همانندی و شباهتی است که از جهتی یا جهاتی میان دو چیز مختلف وجود دارد.»
ارکان تشبیه: در هر تشبیهی حداقل دو رکن داریم؛ دو چیز که یکی از دیگری تشبیه شده است. اینها را به ترتیب ، «مُشَّبَه» و مُشَّبَهٌ به» نامیدهاند. مثلا در بیت اول منوچهری، «خورشید» مشبّه است و «دزد خون آلوده» مشبّهٌبه بدون هر یک از اینها، قاعدتاً تشبیهی صورت نمی بندد چون گفتهایم که تشبیه یادآوری همانندی دو چیز مختلف است. به این دو رکن ، مجموعاً «طرفین تشبیه» هم می گویند.
اما می دانیم که دو چیز مختلف، نمیتوانند عیناً و از همۀ جهات مثل هم باشند. چون در آن صورت، آن دو، یک چیز هستند. لاجرم «مشبّه» و« مشبهٌبه» فقط در صفت – یا صفات – خاصی به هم شباهت دارند. به این صفت، «وجه شبه» میگویند. مثلاً در تشبیه اول، وجه شبه، «سرخی خورشید» و «لباس دزد» خون آلوده است. «وجه شبه» دیگری هم می توان تصور کرد. یعنی آهستگی طلوع خورشید و آهستگی سر برون آوردن از کمینگاه در بیت دوم علاوه بر رنگ و آهستگی حرکت، گرمای خورشید و چراغ نیز میتواند وجه شبه باشد.
وجود وجه شبه بین طرفین تشبیه ضروری است چون اگر آن دو، هیچ شباهتی با هم نداشته باشند، انگیزهای برای تشبیه باقی نمی ماند. در عین حال، انتظار میرود این وجه شبه از ویژگیهای بارز و مشخّص طرفین تشبیه باشد. اگر بگوییم که «خورشید مثل ابر است» به اعتبار این که هر دو در آسمانند و حرکت می کنند؛ البته تشبیهی انجام دادهایم، اما این تشبیه، زیبا و هنری نیست چون ویژگی بارز خورشید، رنگ، گردی و گرمای آن است و ابر از این جهات در نقطة مقابل آن قرار دارد.
در کنار مشبّه، مشبّهٌ به و وجهشبه، گاه به یک چیز دیگر هم بر میخوریم؛ و آن هم واژگانی هستند که بر همانندی طرفین تشبه دلالت می کنند. از قبیل: «مثل»، «مانند»، «بهسان»، «به رنگ»، «همچون» و نظایر اینها. قدمای ما اینها را «ادات تشبیه» نامیده و رکن چهارم تشبیه شمردهاند . به نظر میرسد چنین تعبیری درست نباشد چون این واژهها و نظایر آنها، فقط ابزارهایی زبانی هستند برای بیان شباهت، و در نفس تشبیه، سهمی ندارند. به عبارت دیگر، کشف و خلاقیت هنری شاعر، حول محور طرفین و وجه شبه می چرخد و ادات تشبیه، کاری بیش از کمک به بیان این کشف انجام نمیدهند. پس قائل شدن فقط سه رکن «مشبّه، «مشبهٌ به» و «وجه شبه» برای تشبیه، درستتر به نظر میرسد.
اما این« ادات تشبیه »بهتر است در شعر ذکر شوند یا نه؟ این جا بحثی نظیر وجه شبه به میان می آید. نمی توان حکم کلی صادر کرد ولی غالباً حذف ادات تشبیه، قاطعیت بیشتری به آن میدهد «سعدی» میگوید:
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز میآید به معنی از گلستانم
او در این جا، خویش را به مرغی سخندان تشبیه می کند اما باحذف ادات. اگر مثلاً گفته بود «چو آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت...» قطعاً تشبیهش آن زیبایی را نداشت.
تشبیه فشرده: تشبیه میتواند باز هم خلاصهتر شود، آنگاه که شاعر آن را از شکل جمله بدرآورده و به صورت یک اضافة تشبیهی بیان میکند. «سلمان هراتی» در شعری، تشبیه «آسمان از لحاظ رنگ به شمدی سورمهای شباهت دارد» را به صورت اضافة تشبیهی «شمد سورمهای آسمان» بیان کرده است:
کنار شب میایستم
چشم بر شمِد سورمهای آسمان می اندازم
ستارهها
با نخ نور گلدوزی شدهاند.
و من میشنوم زمزمة درختان را
این استفادة خوبی است از قابلیت ترکیبسازی که در زبان فارسی وجود دارد. «محمدرضا عبدالملکیان» نیز در این پاره از یک شعرش قلب را به نارنجک تشبیه کرده، ولی در قالب یک تشبیه فشرده:
مظلوم کوچک من
هر روز نارنجک قلبش را
از خانه به مدرسه می بَرَد
فشرده سازی تشبیه به این گونه، هم به ایجاز و اختصار شعر کمک می کند و هم قاطعیت خوب به تشبیه میدهد ولی البته این زیان را نیز میتواند داشته باشد که فراوانی اضافههای تشبیهی در شعر، باعث تزاحم خیال شود.